میانکوشک فرهنگ و هنر-اسکندر نادری پور

در این وبلاگ به مسائل فرهنگی و هنری پرداخته خواهد شد

میانکوشک فرهنگ و هنر-اسکندر نادری پور

در این وبلاگ به مسائل فرهنگی و هنری پرداخته خواهد شد

در این وبلاگ نوشته هایی از قبیل شعر،داستان،تحلیل فیلم،متن های ادبی که متعلق به صاحب وبلاگ می باشد خواهد آمد. البته این بدان معنا نیست که از نوشته های دیگران استفاده نشود.

بایگانی
آخرین مطالب


  انگار نه انگار

                    که دستانم

                                                  در شعبده ات کبوتر شده اند

اشیای دور برم  بال درمی آورند /

 

                                     پنجره ی نگاهت کبوتران شعبده را

                                                                                           هو می کشند

دستت رو می شود به روی من  /

 و تو

        خودت را می بازی

 

در بازی شعبده ای که هیچ کبوتری/

                                                             جزء من

                                                                           از پنجره خانه ات سر نخورد /

گیج می شوی

 

                 دستمال ترت را روی چشمانت فشار /

 

                                                شاید قائله ای دیگری بپاکنی

و من

  هی  لیز می خورم

 از

 تمام هست و نیست این چند سالی که با خود

                       تنها                     

به خواب زمستان  می رفتم

                                    حالا بالا می روم پا به پای این پله ها /

                                                         تا کبوتردیگری

                                                                           از پنجره نگاهت  را بالا شوم.

  • اسکندر نادری پور

به نظر اینجانب انسانهای امروز بویژه انسانهای جوامع در حال توسعه با دو گونه فرهنگ مواجهه هستند. نخست فرهنگ سنتی که از گذشته های دور بصورت خود جوش و در تعامل بین انسانها شکل گرفته و به علت عدم وجود تکنولوژی به صورت چشمگیر دیستخوش چالش و دگرگونی نمی شد، و همه تحت یک آرامش نسبی با استفاده از این فرهنگ زندگی می کردند و البته ارزشی و مثبت نیز بود که اخلاقیات و وجدان بیدار از نشانه های بارز آن به شمار می رود.از این رو می توان گفت که استراکچر و چارچوب این فرهنگ ساده تر و بی آلایش تر جلوه می داد.زیرا روابط انسانها آنچنان پیچیده و درهم نشده بود. گونه دوم فرهنگ را می توان نامش را فرهنگ مدرن گذاشت.این فرهنگ ،فرهنگ پیچیده تر و لیز تری بشمار می رود.لیز تر به این معنا که ماندگار و ایستا نیست و نمی شود به آن مثل فرهنگ سنتی تکیه و اعتماد کرد.این فرهنگ همانند فرهنگ سنتی ، نه از رابطه و تعامل بین انسانها بلکه از تعامل بین انسان  و تکنولوژی شکل گرفته است .از این رو می توان آنرا دارای ساختار و تار و پودی پیچیده تر و در عین حال بی رحم دانست.در تعامل با فرهنگ سنتی نه تنها انسان دچار غربت و بیگانگی نمی شود بلکه در تعامل با آن دارای منزلت و جایگاه نیز می گردد.اما در محیط فرهنگ مدرن بویژه انسانهای دارای فرهنگ سنتی دچار تنهایی، تحقیر و افسردگی می کنند.و البته این برای نسل جدید که در فرهنگ مدرن درحال رشد و نمو است معکوس است.یعنی این انسانها در فرهنگ مدرن احساس لذت و شعف می کنند و تکنولوژی را دوست دارند به همین دلیل  احساس تنهایی و افسردگی کمتر در بین آنها حس می شود.در تقابل بین فرهنگ سنتی و فرهنگ مدرن در اصل تقابل بین انسان مدرن و انسان سنتی را می توان دید.حال این اتفاق که در بالا گفته شد بین دو جامعه توسعه یافته و در حال توسعه کاملا متفاوت است.بدین گونه که جوامع پیشرفته بر اساس نیاز تکنولوژی ای را خلق می کنند و متعاقبا فرهنگ استفاده و تاثیرات آن نیز برایشان باورپذیر تر و لذت بخش تر است . و همچنین با روش ها و سازو کارهای برنامه ریزی شده و آموزش عمومی به فرا خور وضعیت موجود ، فرهنگ آن نیز تبین می شود. این اتفاق در جامعه در حال توسعه و یا جهان سوم بالعکس است.در این جوامع انسانها به صورت ناگهانی با  تکنولوژی مواجه می شوند بدون این که فرهنگ آن را بشناسند .(البته این امر بر عهده ی نهاد ها می باشد چه دولتی و چه غیر دولتی .البته در جامعه ای مثل ایران که دغدغه اصالت فرهنگی و دینی را دارد بی شک بر عهده نهاد های دولتی خواهد بود.یا از نهاد های خصوصی در این مورد را باید حمایت کند.)از آنجا که در دنیای امروز به نظر اینجانب فر هنگ را تعامل و رفتار بین انسانها با تکنو لوژی و عناصر دیگر جامعه می سازد،باید این تعامل و رفتار به افراد جامعه آموزش داده شود.(البته این منظور فقط در حوزه فرهنگ می باشد نه دین)باید اذعان کنم که یکی از قویترین ابزار هایی که می توان به وسیله آن فرهنگ صحیح و کاربردی را نهادینه کرد،آموزش است.در جوامع در حال توسعه که دچار گسست فرهنگی ، تقابل فرهنگی و وادادگی فرهنگی می شوند ،تنها راه گریز از این چالش آموزش عمومی و همگانی است.متاسفانه باید به این نکته اشاره کنم که در ایران امروز ما دچار گسست فرهنگی و در مقابل فرهنگ مدرن دچار بی هویتی شده ایم. و تنها راه گریز از این وضعیت آموزش فرهنگ صحیح می باشد.اگر کمی دقیق تر به رفتار های اجتماعی مردم در جامع نگاه کنیم (از رانندگی در خیابانها و جاده ها تا تحصیل در دانشگاهها و استفاده ار ابزارهای مدرن مانند موبایل و...)متوجه می شویم که با یک فاجعه ایی به نام ندانستن فرهنگ و اجبارا عدم رعایت آن روبرو هستیم.بنابراین به نظر اینجانب باید یک موجی از آموزش فرهنگ سازی از ابتدایی ترین چیز ها تا پیشرفته ترین چیز ها ایجاد شود .تا برون رفتی از این وضعیت ندانستن فرهنگ ایجاد شود.به نظر من اگر یک عمل غیر فرهنگی از یک شهر وند در هر کجای جهان صورت بگیرد ، از نداشتن فرهنگ نیست بلکه از ندانستن فرهنگ است.


  • اسکندر نادری پور


این روز ها هروقت که به دور برم نگاه می کنم ،به خودم و مردم کوچه خیابان، از همه اقشار از پایین ترین(چه اقتصادی و چه فرهنگی ) تا بالاترین،متاسفانه در رفتارهای اجتماعی و فرهنگ عمومی خودمان تنزل می بینم .عصبانیت ،عدم تعقل ،فراموشی احترم به دیگران،نفع طلبی،نفس پرستی.منیت،و ده ها،صدها و شاید هزاران صفت مذموم دیگر را به راحتی می توان در جامعه ایرانی دید.این احساس را دارم که موجی اینچنینی کل سرزمین ما را فرا گرفته و همه را بسوی قهقرا به پیش می برد.البته هم آشکار هست و هم پنهان و زیر پوستی.آشکار برای کسانی که درد فرهنگ و میهن و دین دارند و پنهان برای کسانی که سرگرم زندگی اند تا زنده بمانند.و البته گروه سومی نیز هستند و آنان کسانی هستند که هم درد فرهنگ و معنویت دارند و هم می دوند تا زنده بمانند.هر چند همه می دانیم که پایه و زیر بنای هر حرکتی و هر قدرتی اقتصاد و مادیات است بگونه ای که حتی در آیات و روایات هم بسیار زیاد دیده می شود.اما با این حال به نظر من نباید وا داد و به اسم تامین زندگی و هر اسم دیگری که می شود بر روی آن گذاشت.واژه هایی مانند؛انسانیت،فرهنگ ،هنر ،مهربانی ،گذشت،همیاری و...را قربانی کرد.نباید وا داد و جامعه را به سمت نابودی برد.مثل(داستان ما) ما نباید مثل (داستان)آ ن دهی(روستایی) بشود که برای از بین بردن گرگها که قاتل گوسفند هایشان بودند عده ایی تفنگچی را استخدام کردند و بعد از از بین رفتن گرگها دیگر نمی توانستند از شر تفنگچی ها خلاص بشوند. و ما نباید بخاطر خود و منیت خود، حرص و طمع خود پای صفات مذموم را به دل و جان خویش باز کنیم و بعد از مدتی ببینیم که از دست آنها نمی توان خلاص شد.ضمن اینکه من می دانم همه و همه، از پایین ترین قشر تا بلا ترین قشر این مرز و بوم دارای اصالت ، شرافت و پاکی هستند،اما نباید بخاطر هرچیزی و هر کسی وا داد و این واژه ها را که ابتدا توسط ایرانیان تعریف و شناخته می شد ،قربانی کرد.اکنون من فقر و نبود تمام واژه های خوب را در خود کم رنگ می بینم و افسوس که چه راه طولانی را دوباره باید طی کنم تا کمی به نور و هوا برسم.باید صبر مان را بیشتر کنیم هر جا که هستیم .چه پشت فرمان ،چه در مقابل کودکمان.باید گذشت مان را نشان دهیم چه در صف نانوایی ، چه در پمپ بنزین، باید اجازه نفس کشیدن به دیگران را هم بدهیم.نباید وا داد .باید زرنگ بود اما نباید زرنگ بازی در آورد.اینجا ایران است سرزمین مهربانی و دوستی.

  • اسکندر نادری پور